بازشناسى انواع انسان در اندیشه صدرالمتالهین
صدرالمتألهین شیرازى کتابى دارد به نام شواهدالربوبیه که در واقع چکیده اسفار و به تعبیر دیگر عصاره سیستم فلسفى او یعنى حکمت متعالیه است. وى در این کتاب به جاى فصل،
نویسنده : رضا لک زایى
صدرالمتألهین شیرازى کتابى دارد به نام شواهدالربوبیه که در واقع چکیده اسفار و به تعبیر دیگر عصاره سیستم فلسفى او یعنى حکمت متعالیه است. وى در این کتاب به جاى فصل، از واژه مشهد استفاده کرده و در دل هر مشهد چند شاهد و در قلب هر شاهد چند اشراق و در آغوش برخى از اشراق ها تذنیب عرشى را نشانده است. ملاصدرا در اشراق اول - شاهد اول - مشهد پنجم، در اثناى کلام، از اقسام انسان ها سخن گفته است.
انسان هایى که فریب دستگاههاى تبلیغاتى را مى خورند نیز در همین دسته جإ؛ مى گیرند، چرا که از حافظه خود کمک نمى گیرند و تجارب گذشته را حفظ نمى کنند و در واقع دچار نوعى فراموشى هستند و در یک فضاى فکرى و فرهنگى فقیرانه زندگى مى کنند که خیلى راحت حافظه شان را از دست مى دهند و این تجارب را در حافظه نگاه نمى دارند.
شاعر هم در این بیت دلش را به مرغى تشبیه کرده که اگر به ضرب آزار، از بام قلب معشوقش برخاست، معلوم نیست، دوباره هم به سراغ او برود؛
مرنجان دلم را که این مرغ وحشى
ز بامى که برخاست به مشکل نشیند
در این مرحله انسان وقتى از جناح، باند، گروه و یا کشورى ضربه خورد، به قول معروف پشت دستش را داغ مى کند تا یادش بماند که دیگر با آن شخص یا سازمان و یا حزب و جناح همکارى نکند، اگر هم از چیزى، جایى، کسى، سازمانى و یا کشورى آسیب و صدمه اى ندید، نمى داند که نباید اعتماد و اطمینان به خرج بدهد و بگریزد. کلام ملاصدرا در این باب چنین است: "انسان مادام که در این مقام و منزلت است، ... نهایت حد او این است که از آن چیزى که یک مرتبه از آن آزار و اذیت دیده فرار کند و تا زمانى که از چیزى متأذى و متأثر نشده، نمى داند آن چیز از جمله مواردى است که بایستى از آن فرار کند یا خیر." شاید بتوان حدیث مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود را هم در راستاى همین مدل تحلیل کرد.
مرحله سوم، مرتبه اى است که حیوان بدون اینکه مجروح شود و ضربه بخورد، خطر را تشخیص مى دهد و بلافاصله واکنش نشان مى دهد. اسب بدون اینکه از شیر لطمه اى دیده باشد، همواره از شیر هراس دارد و هر زمان که با شیر روبرو شود، مى گریزد و یا گوسفند همین که گرگ را مى بیند، فرار مى کند، در حالى که همین گوسفند از گاو، شتر و فیل که بزرگ تر و رعب انگیزتر از گرگ هستند، فرار نمى کند.
انسان هایى که در این مرتبه از معرفت و شناخت قرار دارند، وقتى با خطرى ربرو شوند، فوراً تشخیص مى دهند که در معرض آسیب قرار گرفته اند و براى گریز از خطر و تأمین امنیتشان تدبیرى مى اندیشند. دانشجویى که در طول ترم درس نخوانده و شب امتحان تا صبح درس مى خواند تا از خطر مردودى و مشروطى بگریزد از این دسته است. شاخصه انسان مدل سوم، مواجه شدن با خطر است و تا زمانى که با تهدید روبرو نشود، استراتژى وتدبیرى براى مقابله با آن ندارد. بنابراین این افراد هم از حواس، هم از طبیعت، هم از تجارب تاریخى که دارند و هم از خود تاریخ عبرت مى گیرند.
تمامى کارشناسان، تئوریسین ها و استراتژیست ها در این مدل قرار مى گیرند، چرا که علاوه بر پیش بینى خطرات احتمالى آینده، براى حل آنها چاره اندیشى هم مى کنند.
تمامى کارشناسان، تئوریسین ها و استراتژیست ها در این گروه قرار مى گیرند، چرا که براى خطرات احتمالى آینده، چاره اندیشى مى کنند و تفکرات راهبردى دارند. مثلاً بررسى مى کنند و مى گویند نفت و گاز کشور، روزى تمام مى شود، لذا باید از انرژى جایگزین استفاده کنیم، آن انرژى جایگزین هم به عنوان نمونه مى تواند انرژى هسته اى باشد. یإ؛ مثلاً اگر سیل، زلزله و یا جنگى اتفاق افتاد، چه باید کرد.
در این مرحله کارشناسان و متخصصان قبل از اینکه تهدید عملى شود، خود را براى حل، رفع و دفع و مدیریت آن بحران آماده مى کنند و حتى سعى مى کنند تهدید را به فرصت تبدیل کنند. عمروعاص و معاویه را هم مى توانیم در این دسته قرار بدهیم، آنها خطرات این دنیا مى فهمیدند. عمروعاص "به هرآبروریزى" که بود توانست زنده بماند و با مشاوره دادن به معاویه و با متوسل شدن به هر ابزار و "به هر قیمتى" که بود، توانستند حکومت را از امام على و امام حسن علیهما السلام، که مانع جدى آنها بودند سلب کنند، و به قدرت و ثروت برسند.
براى انسان مدل پنجم، رسیدن به قدرت و ثروت "به هر قیمتى" مطرح نیست و یا نفس کشیدن در این دنیا با هر شرایطى مهم نیست، بلکه بر عکس، ارزش حکومت از منظر انسان مدل پنجم، از کفش کهنه و آب بینى بزغاله و استخوان خوک در دست جزامى کمتر است و نفس نکشیدن در این دنیا رستگارى بزرگ؛ مگر به یک شرط! و آن شرط این است که کسب قدرت و ثروت و نفس کشیدن او در این دنیا، در راستاى تقرب به وجودى متعالى یعنى خداوند تبارک و تعالى و آباد نمودن آن دنیاى نادیدنى و رفع خطر بس عظیم و غیر قابل توصیف باشد.
اگر امام حسن علیه السلام در برابر معاویه دست به قبضه شمشیر مى برد، به خاطر آن است که مى بیند، علاوه بر این دنیاى فانى، زندگى آحاد جامعه در دنیاى باقى و ابدى هم مورد تهدید و تخریب قرار گرفته است، نه اینکه هدف ایشان کسب قدرت و ثروت و حاکمیت باشد.
البته در این دیدگاه هم سهم دنیا لحاظ مى شود و هم سهم عقبى، و هیچ یک کنار گذاشته نمى شود و عادلانه و منصفانه و عاشقانه و دلسوزانه هم به معاش انسان ها توجه مى شود و هم به معاد آنها.
انسانى متعالى چون حسن ابن على معتقد است که سیاست این است که حقوق خدا و زندگان و مردگان در آن رعایت شود. حق خدا این است که فرائضى که خواسته انجام شود و از گناهانى که نهى کرده دورى شود. حق مردم این است که وظائف خود را نسبت به برادران دینى خود انجام دهى و از خدمت به مردم بازنمانى و همچنانکه زمامدار با تو به درستى رفتار مى کند تو نیز به درستى و خالصانه برایش عمل کن و هرگاه از راه راست منحرف شد، در برابر او ایستادگى کن و بر سرش فریاد برآور. حق مردگان این است: از خوبى هاى آنان سخن بگو و از کارهاى بدشان چشم بپوش، زیرا آنها نیز پروردگارى دارند که به حسابشان رسیدگى خواهد فرمود، حال آنکه از منظر انسان متدانى سیاست به معناى حیله گیرى و رسیدن به قدرت و ثروت است، ضمن آنکه در این دستگاه حق معنا و مفهوم ندارد، و کاملاًً مغفول واقع مى شود؛ اینجاست که دو سیستم تشکیل مى شود، انسان هاى این دنیایى و انسان هاى آن دنیایى این دنیایى.
امام حسن علیه السلام همچون مادر، پدربزگ، پدر، برادر و خواهرش انسانى است از مدل پنجم. وقتى مجبور به پذیرش صلح مى شود و صلح تنها راه او براى متمایز کردن و شناساندن انسان مدل چهارم از انسان مدل پنجم است همین کار را مى کند و براى همیشه تاریخ اعلام مى کند معاویه و کسانى که همچون معاویه مى اندیشند، شاخصه بارزشان "کسب قدرت و ثروت، به هر قیمتى" است، حتى استفاده ابزارى از دین و اعلام آن بر منبر، چرا که عقل محاسبه گر اینان فقط تا تهدیدات این دنیاى مادى قد مى دهد.
در منطق امام حسن علیه السلام کار نیک را پیش از مطرح کردن درخواست نیازمند باید برآروده ساخت، تا آن احسان به قیمت آبروى آن سائل تمام نشود،در حالى که در منطق انسان هاى مدل چهارم، باید در صورتى به نیازمند کمک کرد که سودى براى دنیاى مادى داشته باشد و الا هیچ دلیلى براى دستگیرى از نیازمند، حتى وقتى او دست نیاز دراز کند، وجود ندارد.
الگوى مدل پنجم انسانیت، دو بار تمام اموال و سه مرتبه نیمى از دارایى اش را در راه خدا بخشید. وى هیچ گاه در پاسخ نیازمندى نه نگفت. هر گاه کریم آل طاها، باغ و بستانى را از کسى مى خرید و سپس پیش مى آمد که فروشنده اش به فقر و تنگ دستى مبتلا شود، امام حسن، که درود خدا بر او باد، باغ را با پولش به وى برمى گرداند، کارى که شاید انسان متمدنى هرگز فکر انجام دادنش را هم نکند.
سبط اکبر که بیست بار، با پاى پیاده از مدینه رهسپار مکه شده، دعوت فقرا و حتى بچه ها را مى پذیرفت و به خاطر خدا به آنها محبت مى کرد. او کریم بود. انسان هاى متدانى با انسان هاى متعالى قابل مقایسه نیستند، چنانکه دانایان با نادانان مساوى و یکسان نیستند.
نقل است که پس از صلح، روزى معاویه به امام حسن گفت که من از تو بهترم، چرا که مردم تو را ترک گفته و اطراف من جمع شده اند.
شاید از منظر انسان هاى متدانى این استدلال درست باشد، چرا که هم قدرت و ثروت و حکومت دارند و هم محبوبیت و اقبال عمومى؛ اما انسان متعالى و الگوى بارز مدل پنجم انسانیت، امام حسن علیه السلام، به معاویه گفت کسانى که اطراف تو گرد آمده اند یا با علاقه به سویت آمده اند یا با بى میلى. آنانکه مطیع تواند، نافرمان خدایند و آنانکه با میلى و از سر اجبار از تو اطاعت مى کنند، معذورند. معاویه! من هرگز نمى گویم از تو بهترم، چرا که در تو اصلاًخوبى نیست تا من از تو خوب تر باشم ... .
سخن امام حاوى این نکته است که نباید دنیاى محدود مادى را ملاک موفقیت و شکست بدانیم، بلکه ملاک سعادت و شقاوت، سرنوشت انسان در دنیاى جاوید و ابدى نامحدود است. امروز تولد چنین انسانى است و ما ولادت چنین امام بزرگوارى را جشن مى گیریم که واقعاً هم جاى جشن گرفتن و شادى کردن هم دارد.
امید آنکه پیروان خوب و صادقى براى امام خوبى ها باشیم، امامى که در قله تمامى ارزش هاى الهى و متعالى است.
1. مدل پروانه اى
این حکیم حکمت متعالیه معتقد است برخى انسان ها همچون پروانه هستند. چرا پروانه؟ مگر پروانه چه مى کند؟ پروانه به گرد شمع مى گردد و به طواف شعله برافروخته شمع مى پردازد، اما فقط به این مقدار اکتفا نمى کند و عاشقانه شعله شمع را در برمى گیرد، اما مى سوزد و مى گریزد. چند لحظه اى نگذشته که پروانه با بالى نیم سوخته و تنى مجروح، دوباره به سراغ شعله شمع مى آید و شعله را در آغوش مى گیرد، این بار هم جامه تن و جان پروانه مجروح مى شود، اما پروانه دست بردار نیست و چندباره به آغوش شمع باز مى گردد، تا سرانجام هم آغوش با شعله شمع مى سوزد و جان مى بازد و خاکستر مى شود. همشهرى حافظ، ملاصدراى شیرازى مى نویسد: "اگر پروانه داراى قدرت تخیل و حفظ صورت خیالى خویش مى بود، پس از احساس سوختن، دوباره خودش را به طرف شعله افروخته سوق نمى داد، چرا که در نخستین مرتبه نزدیک شدن به شعله شمع، سوختن را احساس نموده بود." افرادى که چندین بار از شخصى که فکر مى کنند دوستشان است، ضربه خورده اند، اما حاضر نیستند، در این رابطه که جز ضرر عایدشان نکرده، تجدید نظر کنند؛ یا بسیارى از معتادان با اینکه مى دانند سیگار و یا مواد مخدر به آنها صدمات جبران ناپذیرى وارد مى کند و باز هم حاضر نیستند، آن را ترک کنند، و افرادى که خداوند بارها و بارها در قرآن به آنها گفته شیطان دشمن شماست؛ ولى فراموش مى کنند و دوباره در دام شیطان مى افتند، نمونه اى از "انسان هاى مدل پروانه اى" هستند.انسان هایى که فریب دستگاههاى تبلیغاتى را مى خورند نیز در همین دسته جإ؛ مى گیرند، چرا که از حافظه خود کمک نمى گیرند و تجارب گذشته را حفظ نمى کنند و در واقع دچار نوعى فراموشى هستند و در یک فضاى فکرى و فرهنگى فقیرانه زندگى مى کنند که خیلى راحت حافظه شان را از دست مى دهند و این تجارب را در حافظه نگاه نمى دارند.
2. مدل پرنده اى
انسان هاى مدل دوم، انسان هاى پرنده اى هستند. پرندگان چه خصوصیتى دارند که ملاصدرا برخى از انسان ها را از لحاظ معرفت شناختى به آنها تشبیه کرده است؟ ملاصدرا مى گوید وقتى پرنده اى روى بامى نشست، و از آن بام به سبب ضربه؟ سنگ یا چوب کودکى بازیگوش، زخمى و مجروح و رنجیده خاطر به هوا برخاست، این تجربه تلخ را فراموش نمى کند و دیگر به آن مکان که در آنجا ضربه خورده بود باز نمى گردد، چرا که پرنده بر خلاف پروانه که فاقد قدرت حافظه بود، قدرت حفظ تجربه اش را دارد.شاعر هم در این بیت دلش را به مرغى تشبیه کرده که اگر به ضرب آزار، از بام قلب معشوقش برخاست، معلوم نیست، دوباره هم به سراغ او برود؛
مرنجان دلم را که این مرغ وحشى
ز بامى که برخاست به مشکل نشیند
در این مرحله انسان وقتى از جناح، باند، گروه و یا کشورى ضربه خورد، به قول معروف پشت دستش را داغ مى کند تا یادش بماند که دیگر با آن شخص یا سازمان و یا حزب و جناح همکارى نکند، اگر هم از چیزى، جایى، کسى، سازمانى و یا کشورى آسیب و صدمه اى ندید، نمى داند که نباید اعتماد و اطمینان به خرج بدهد و بگریزد. کلام ملاصدرا در این باب چنین است: "انسان مادام که در این مقام و منزلت است، ... نهایت حد او این است که از آن چیزى که یک مرتبه از آن آزار و اذیت دیده فرار کند و تا زمانى که از چیزى متأذى و متأثر نشده، نمى داند آن چیز از جمله مواردى است که بایستى از آن فرار کند یا خیر." شاید بتوان حدیث مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود را هم در راستاى همین مدل تحلیل کرد.
3. مدل اسبى
از نظر صدرالمتألهین در این مرحله، انسان از لحاظ معرفتى علاوه بر احساس و خیال، داراى درجه اى بالاتر به نام "مرتبه موهومات" است، لذا در برابر تهدیدات و خطرات واکنش نشان مى دهد.مرحله سوم، مرتبه اى است که حیوان بدون اینکه مجروح شود و ضربه بخورد، خطر را تشخیص مى دهد و بلافاصله واکنش نشان مى دهد. اسب بدون اینکه از شیر لطمه اى دیده باشد، همواره از شیر هراس دارد و هر زمان که با شیر روبرو شود، مى گریزد و یا گوسفند همین که گرگ را مى بیند، فرار مى کند، در حالى که همین گوسفند از گاو، شتر و فیل که بزرگ تر و رعب انگیزتر از گرگ هستند، فرار نمى کند.
انسان هایى که در این مرتبه از معرفت و شناخت قرار دارند، وقتى با خطرى ربرو شوند، فوراً تشخیص مى دهند که در معرض آسیب قرار گرفته اند و براى گریز از خطر و تأمین امنیتشان تدبیرى مى اندیشند. دانشجویى که در طول ترم درس نخوانده و شب امتحان تا صبح درس مى خواند تا از خطر مردودى و مشروطى بگریزد از این دسته است. شاخصه انسان مدل سوم، مواجه شدن با خطر است و تا زمانى که با تهدید روبرو نشود، استراتژى وتدبیرى براى مقابله با آن ندارد. بنابراین این افراد هم از حواس، هم از طبیعت، هم از تجارب تاریخى که دارند و هم از خود تاریخ عبرت مى گیرند.
4. مدل انسان متدانى
انسان هاى دنیایى، آسیب ها و تهدیداتى را درک مى کنند که هنوز اتفاق نیفتاده و مربوط به آینده است. ویژگى انسان متدانى این است که علاوه بر اینکه همچون انسان هاى مدل سوم تهدیدات "حال" را درک مى کند، تهدیدات "آینده" را هم تشخیص مى دهد.تمامى کارشناسان، تئوریسین ها و استراتژیست ها در این مدل قرار مى گیرند، چرا که علاوه بر پیش بینى خطرات احتمالى آینده، براى حل آنها چاره اندیشى هم مى کنند.
تمامى کارشناسان، تئوریسین ها و استراتژیست ها در این گروه قرار مى گیرند، چرا که براى خطرات احتمالى آینده، چاره اندیشى مى کنند و تفکرات راهبردى دارند. مثلاً بررسى مى کنند و مى گویند نفت و گاز کشور، روزى تمام مى شود، لذا باید از انرژى جایگزین استفاده کنیم، آن انرژى جایگزین هم به عنوان نمونه مى تواند انرژى هسته اى باشد. یإ؛ مثلاً اگر سیل، زلزله و یا جنگى اتفاق افتاد، چه باید کرد.
در این مرحله کارشناسان و متخصصان قبل از اینکه تهدید عملى شود، خود را براى حل، رفع و دفع و مدیریت آن بحران آماده مى کنند و حتى سعى مى کنند تهدید را به فرصت تبدیل کنند. عمروعاص و معاویه را هم مى توانیم در این دسته قرار بدهیم، آنها خطرات این دنیا مى فهمیدند. عمروعاص "به هرآبروریزى" که بود توانست زنده بماند و با مشاوره دادن به معاویه و با متوسل شدن به هر ابزار و "به هر قیمتى" که بود، توانستند حکومت را از امام على و امام حسن علیهما السلام، که مانع جدى آنها بودند سلب کنند، و به قدرت و ثروت برسند.
5. مدل انسان متعالى
مدل پنجم، انسان هایى هستند که علاوه بر اینکه براى مدیریت تهدیدات دنیایى برنامه دارند و آنها را پیش بینى مى کنند و سعى دارند آنها را کنترل و مهار کنند، خطرات و تهدیدات دنیایى دورتر، بزرگ تر و پاینده تر را هم تشخیص مى دهند و براى آنجا هم چاره اندیشى مى کنند.براى انسان مدل پنجم، رسیدن به قدرت و ثروت "به هر قیمتى" مطرح نیست و یا نفس کشیدن در این دنیا با هر شرایطى مهم نیست، بلکه بر عکس، ارزش حکومت از منظر انسان مدل پنجم، از کفش کهنه و آب بینى بزغاله و استخوان خوک در دست جزامى کمتر است و نفس نکشیدن در این دنیا رستگارى بزرگ؛ مگر به یک شرط! و آن شرط این است که کسب قدرت و ثروت و نفس کشیدن او در این دنیا، در راستاى تقرب به وجودى متعالى یعنى خداوند تبارک و تعالى و آباد نمودن آن دنیاى نادیدنى و رفع خطر بس عظیم و غیر قابل توصیف باشد.
اگر امام حسن علیه السلام در برابر معاویه دست به قبضه شمشیر مى برد، به خاطر آن است که مى بیند، علاوه بر این دنیاى فانى، زندگى آحاد جامعه در دنیاى باقى و ابدى هم مورد تهدید و تخریب قرار گرفته است، نه اینکه هدف ایشان کسب قدرت و ثروت و حاکمیت باشد.
البته در این دیدگاه هم سهم دنیا لحاظ مى شود و هم سهم عقبى، و هیچ یک کنار گذاشته نمى شود و عادلانه و منصفانه و عاشقانه و دلسوزانه هم به معاش انسان ها توجه مى شود و هم به معاد آنها.
انسانى متعالى چون حسن ابن على معتقد است که سیاست این است که حقوق خدا و زندگان و مردگان در آن رعایت شود. حق خدا این است که فرائضى که خواسته انجام شود و از گناهانى که نهى کرده دورى شود. حق مردم این است که وظائف خود را نسبت به برادران دینى خود انجام دهى و از خدمت به مردم بازنمانى و همچنانکه زمامدار با تو به درستى رفتار مى کند تو نیز به درستى و خالصانه برایش عمل کن و هرگاه از راه راست منحرف شد، در برابر او ایستادگى کن و بر سرش فریاد برآور. حق مردگان این است: از خوبى هاى آنان سخن بگو و از کارهاى بدشان چشم بپوش، زیرا آنها نیز پروردگارى دارند که به حسابشان رسیدگى خواهد فرمود، حال آنکه از منظر انسان متدانى سیاست به معناى حیله گیرى و رسیدن به قدرت و ثروت است، ضمن آنکه در این دستگاه حق معنا و مفهوم ندارد، و کاملاًً مغفول واقع مى شود؛ اینجاست که دو سیستم تشکیل مى شود، انسان هاى این دنیایى و انسان هاى آن دنیایى این دنیایى.
امام حسن علیه السلام همچون مادر، پدربزگ، پدر، برادر و خواهرش انسانى است از مدل پنجم. وقتى مجبور به پذیرش صلح مى شود و صلح تنها راه او براى متمایز کردن و شناساندن انسان مدل چهارم از انسان مدل پنجم است همین کار را مى کند و براى همیشه تاریخ اعلام مى کند معاویه و کسانى که همچون معاویه مى اندیشند، شاخصه بارزشان "کسب قدرت و ثروت، به هر قیمتى" است، حتى استفاده ابزارى از دین و اعلام آن بر منبر، چرا که عقل محاسبه گر اینان فقط تا تهدیدات این دنیاى مادى قد مى دهد.
در منطق امام حسن علیه السلام کار نیک را پیش از مطرح کردن درخواست نیازمند باید برآروده ساخت، تا آن احسان به قیمت آبروى آن سائل تمام نشود،در حالى که در منطق انسان هاى مدل چهارم، باید در صورتى به نیازمند کمک کرد که سودى براى دنیاى مادى داشته باشد و الا هیچ دلیلى براى دستگیرى از نیازمند، حتى وقتى او دست نیاز دراز کند، وجود ندارد.
الگوى مدل پنجم انسانیت، دو بار تمام اموال و سه مرتبه نیمى از دارایى اش را در راه خدا بخشید. وى هیچ گاه در پاسخ نیازمندى نه نگفت. هر گاه کریم آل طاها، باغ و بستانى را از کسى مى خرید و سپس پیش مى آمد که فروشنده اش به فقر و تنگ دستى مبتلا شود، امام حسن، که درود خدا بر او باد، باغ را با پولش به وى برمى گرداند، کارى که شاید انسان متمدنى هرگز فکر انجام دادنش را هم نکند.
سبط اکبر که بیست بار، با پاى پیاده از مدینه رهسپار مکه شده، دعوت فقرا و حتى بچه ها را مى پذیرفت و به خاطر خدا به آنها محبت مى کرد. او کریم بود. انسان هاى متدانى با انسان هاى متعالى قابل مقایسه نیستند، چنانکه دانایان با نادانان مساوى و یکسان نیستند.
نقل است که پس از صلح، روزى معاویه به امام حسن گفت که من از تو بهترم، چرا که مردم تو را ترک گفته و اطراف من جمع شده اند.
شاید از منظر انسان هاى متدانى این استدلال درست باشد، چرا که هم قدرت و ثروت و حکومت دارند و هم محبوبیت و اقبال عمومى؛ اما انسان متعالى و الگوى بارز مدل پنجم انسانیت، امام حسن علیه السلام، به معاویه گفت کسانى که اطراف تو گرد آمده اند یا با علاقه به سویت آمده اند یا با بى میلى. آنانکه مطیع تواند، نافرمان خدایند و آنانکه با میلى و از سر اجبار از تو اطاعت مى کنند، معذورند. معاویه! من هرگز نمى گویم از تو بهترم، چرا که در تو اصلاًخوبى نیست تا من از تو خوب تر باشم ... .
سخن امام حاوى این نکته است که نباید دنیاى محدود مادى را ملاک موفقیت و شکست بدانیم، بلکه ملاک سعادت و شقاوت، سرنوشت انسان در دنیاى جاوید و ابدى نامحدود است. امروز تولد چنین انسانى است و ما ولادت چنین امام بزرگوارى را جشن مى گیریم که واقعاً هم جاى جشن گرفتن و شادى کردن هم دارد.
امید آنکه پیروان خوب و صادقى براى امام خوبى ها باشیم، امامى که در قله تمامى ارزش هاى الهى و متعالى است.
پی نوشت ها :
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ترجمه و شرح شواهد الربوبیه، صدرالمتألهین شیرازى، ترجم؟ جواد مصلح، تهران: سروش، 1385.
4. پیشوایان هدایت؛جلد چهارم، سبط اکبر؛ حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام، سید منظر حکیم و عدى غریباوى، ترجمه عباس جلالى، قم: مجمع جهانى اهل بیت علیهم السلام، 1385.
5. نهج الفصاحه )مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلوات الله علیه و آله(، به کوشش ابو القاسم پاینده،تهران: دنیاى دانش، 1382.
6. مصاحبه زینب، زن، سیاست، نجف لک زایى. www.lakzaee.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}